عشق بازی ممنون

میدونی چی شده ...دوستم دیگه قصد نداره باهاش ارتباط داشته باشه ...آخه دیگه خرد شده چطوری میتونه ...

برگشت طرفش ...هنوز هیچی نگفته ...حتی عذر خواهی هم نکرده... ولی پشیمون شده دیگه نمیدونم چرا...خیلی دوست دارم بدو نم چرا برگشته...

ولی چه فایده از چشمش افتاد...از چشم هممون افتاد

پس یه جوری نباشین که از چشم بیافتین...

ولی بازم از عشق ممنونم نمیدونم چرا...

نوشته شده در جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:50 توسط راضیه| |

الان کسی که به قول خودتون خیانت کرده پیشم نشسته...شاد دوستمه دارم ازش طرفداری میکنم...نمیدونم

میگه...امروز دیدمش ..صورتشو زده بود.. همون پیرهنشو که دوست داشتم پوشیده وبود...اما چه فایده دیگه چشماش تو قالب نگاههای عاشقانه به من نبود ...کاش میفهمید دوست داشتن من اعتمادو دل میخواست نه دلیل...کاش میتونست منو ز لحاظ عشقی تامیین کنه...بهم گفتن دعا کن بر میگرده..اما آدمی که با دعا بر گرده با یه نفرین کوچیک تنهام میذاره ...گل من اگه خواستی بگردی ...تو رو خدا با دل بیا نه با دعا...به قول خاطرات قشنگمون...دلم خیلی گرفته..میدونم که میدونی چرا...

ممنونم از عشق...

نوشته شده در پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:56 توسط راضیه| |

 

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟

تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟

نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟

 

تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،

که از شرم نبود شاد‌پیغامی،

میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟

نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند

چیزی نمی‌خواهد

 

و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،

تلاوت کرده با تدبیر؟

 

تو از خورشید پرسیدی، چرا

بی‌منت و با مهر می‌تابد؟

تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟

تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی

از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟

تو آیا، یاکریمی دیده‌ای در آشیان، بی‌عشق بنشیند؟

تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟

تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟

و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟

تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟

 

تو آیا هیچ می‌دانی،

اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟

نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است…

تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟

جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا ؟!

 

ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،

تو آیا جمله می‌سازی؟

 

نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!

که فردا می‌رسد پیغام شادی!

یک نفر با اسب می‌آید!

و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!

تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟

چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟

نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟

نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کرده‌ای آیا؟

 

جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟

ز خود پرسیده‌ام در تو!

که عاشق بوده‌ام آیا!!؟

جوابش را تو هم، البته می‌دانی

سکوت مانده بر لب را

تو هم ای من!

به گوش بسته می‌خوانی

نوشته شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:6 توسط راضیه| |

 

 

قطعات عاشقانه(34)

 


تکلیفم روشن شد
خاموش میشوم
شیرینم ....
فرهاد وار اینبار باید به جای کوه
دل بکنم





هـــــر وقـــت شــک می کنـــم بـــه وجــود خـــدا
هـــر وقـــت شـــک می کنـــم به عشــــق، به خنــــده، به مهــــر، به گرمــــا، حتــــی بــه خـــاک!
هـــر وقـــت گـــم می کنــــم راهــــم را، آسمــــان را، حتــــی خــــودم را!
...
بــــه مـــادرم نگـــاه می کنـــــم




وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما چونانکه بايدند نه بايدها...
مثل هميشه آخر حرفم
و حرف آخرم را با بغض مي خورم.




زمین گرد است

تویی که مرا دور زدی اینجا زمین است ، حال و روزت دیدنیست

فردا به خودم خواهی رسید....!




برای خاطر دل که نه
گاهی به بهانه لمس تن خاطراتمان برگرد..

نوشته شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:3 توسط راضیه| |

 

خداوند، اون کسانی رو که ازش میخواهی کنارت باشن بهت نمیده، بلکه اون کسانی رو کنارت قرار میده که بهشون نیاز داری.....
 
بهشون نیاز داری تا کمکت کنن (تا کمک کردن رو یاد بگیری)، باعث رنجش تو بشن (چون تا گچ درد سنباده خوردن روتحمل نکنه، یک مجسمه زیبا نمیشه)، تو رو ترک کنن (تا یادبگیری روی پای خودت بایستی)، عاشقانه دوستت داشته باشن (تا بدونی که تو هم باید عشق بورزی)، تا از تو انسانی ساخته بشه که خداوند میخواد تو اونطور باشی.
خدای عزیزم، اون کسی که همین الان مشغول خوندن این متنه، زیباست (چون دلی زیبا داره)، درجه یکه (چون تو دوستش داری بهش نظر کرده ای)، قدرتمند و قوی و استواره (چون تو پشت و پناهش هستی) و من خیلی دوستش دارم. خدایا، ازت میخوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترین ها باشه. خواهش میکنم بهش درجات عالی (دنیائی و اخروی) عطا بفرما و کاری کن به آنچه چشم امید دوخته (آنگونه که به خیر و صلاحش هست) برسه انشاا... . خدایا، در سخت ترین لحظات یاریگرش باش تا همیشه بتونه همچون نوری در تاریک ترین و سخت ترین لحظات زندگیش بدرخشه و در ناممکن ترین موقعیت ها عاشقانه مهر بورزه.
خداوندا، همیشه و هر لحظه او را در پناه خودت حفظ بفرما، هروقت بهت احتیاج داشت دستش رو بگیر (حتی اگه خودش یادش رفت بیاد در خونت و ازت کمک بخواد) و کاری کن این رو با تمام وجود درک کنه که هر آن هنگام که با تو و در کنار تو قدم برمیداره و گنجینه توکل به تو رو توی دلش حفظ کرده، همیشه و در همه حال ایمن خواهد بود.
دوستت دارم دوست عزیزم !
به این خاطر که الان توی دلت میگی : خدایا توکل به تو )

نوشته شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:1 توسط راضیه| |

به راحتی میشه کسی روکه دوستش داریم ازخودبرنجانیم ولی
به سختی میشه این رنجش راجبران کنیم.

به راحتی میشه دردفترچه تلفن کسی جایی پیداکردولی
به سختی میشه درقلب اوجایی پیداکرد.

به راحتی میشه درمورداشتباهات دیگران قضاوت کردولی
به سختی میشه اشتباهات خودراپیداکرد.

به راحتی میشه بدون فکرکردن حرف زدولی
به سختی میشه زبان راکنترل کرد.

به راحتی میشه کسی روبخشیدولی
به سختی میشه ازکسی تقاضای بخشش کرد.

به راحتی میشه قانون راتصویب کردولی
به سختی میشه به اونهاعمل کرد.

به راحتی میشه به رویاهافکرکردولی
به سختی میشه برای بدست اوردن یک رویاجنگید.

به راحتی میشه هرروزاززندگی لذت بردولی
به سختی میشه به زندگی ارزش واقعی داد.

به راحتی میشه به کسی قول دادولی
به سختی میشه به اون قول عمل کرد.

به راحتی میشه دوست داشتن رابرزبان اوردولی
به سختی میشه ان رانشان داد.

به راحتی میشه اشتباه کردولی
به سختی میشه ازاون اشتباه درس گرفت.

به راحتی میشه گرفت ولی
به سختی میشه بخشش کرد.

به راحتی میشه یک دوستی راباحرف حفظ کردولی
به سختی میشه به ان معنابخشید.

به راحتی میشه این متن روخوندولی
به سختی میشه به اون عمل کردl
 
آفلاین  

نوشته شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 14:59 توسط راضیه| |

 

عمرک کوتاه من روزی به پایان می رسد .

رشته صبرخدا روزی به پایان می رسد .

----------------------------------------------او مرا خلقت نمودم از برای خویش خویش .

-----------------------------------------------من جهالت کردم طغیان نمودم پیش پیش .

ای خدا دیگر توانی نیست حامی بگیر .

لذت یک روزه اش را . تندتر از او بگیر .

--------------------------------------------------------------------------یا مرا دانایی و حکمت بده .

---------------------------------------------------------------------یا مرا دیگر تو یک فرصت مده .

آدمی چشمش چو حیوان خیره است .

لذت دنیا و شهوت در درون پیمانه است . 

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 14:54 توسط راضیه| |

 

در دستانم دو جعبه دارم که خدا آن ها را به من هدیه داده است او به من گفت:غمهایت را در جعبهای سیاه و شادیهایت را در جعبه ای طلایی جمع کن . من نیز چنین کردم غمهایم را در جعبه سیاه ریختم و شادی هایم را در جعبه ای طلایی با وجود اینکه جعبه طلایی روز به روز سنگین تر میشود اما از وزن جعبه ای سیاه کاسته می شد!   در جعبه سیاه را باز کردم و با تعجب دیدم که ته آن سوراخ است!جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم پس غم های من کجاست؟!                                                                                                                                  خداوند لبخندی و گفت:غم های تو اینجا هستن!از او پرسیدم:خدایا!چرا این جعبه را به من دادی؟چرا این جعبه طلایی و جعبه سیاه سوراخ را؟و خداوند فرمود:فرزندم جعبه ای طلایی مال آن است که قدر شادی هایت را بدانی و جعبه سیاه تا غم هایت را رها کنی!

نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 20:14 توسط راضیه| |

 

 

پشت سر هر معشوق ، خدا ايستاده است
پشت سر هر آنچه كه دوستش مي داري
و تو براي اين كه معشوقت را
از دست ندهي
بهتر است بالاتر را نگاه نكني
زيرا ممكن است چشمت
به خدا بيفتد
و او آنقدر بزرگ است
كه هر چيز پيش او كوچك جلوه مي كند


 


پشت سر هر معشوق ، خدا ايستاده است
اگر عشقت ساده است و كوچك و معمولي
اگر عشقت گذراست و تفنن و تفريح
خدا چندان كاري
به كارَت ندارد
اجازه مي دهد كه عاشقي كني
تماشايت مي كند و مي گذارد كه شادمان باشي . . .


 


اما هر چه كه در عشق ثابت قدم تر شوي
خدا با تو سختگيرتر مي شود
هر قدر كه در عاشقي عميق تر شوي و پاكبازتر
و هر اندازه كه عشقت ناب تر شود و زيباتر
بيشتر بايد
از خدا بترسي
زيرا خدا
از عشق هاي پاك و عميق و ناب و زيبا نمي گذرد
مگر آنكه آن را
به نام خودش تمام كند


 


پشت سر هرمعشوقي ، خدا ايستاده است
و هر گامي كه تو در عشق برمي داري
خدا هم گامي در غيرت برمي دارد
تو عاشق تر مي شوي و خدا غيورتر
و آنگاه كه گمان مي كني معشوق چه دست يافتني است
و وصل چه ممكن و عشق چه آسان
خدا وارد كار مي شود و خيالت را درهم مي ريزد
و معشوقت را درهم مي كوبد
معشوقت ، هر كس كه باشد
و هر جا كه باشد و هر قدر كه باشد
خدا هرگز نمي گذارد ميان تو و او ، چيزي فاصله بيندازد
معشوقت مي شكند و تو نااميد مي شوي
و نمي داني كه نااميدي زيباترين نتيجه عشق است
نااميدي
از اينجا و آنجا
نااميدي
از اين كس و آن كس
نااميدي
از اين چيز و آن چيز


نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 20:1 توسط راضیه| |

تو رو خدا وقتی عشقتون بهتون خیانت میکنه زیاد از دستش ناراحت نشید ...شاید گناهی نداشته باشه ...

ازش بخواید براتون همه چیزو توضیح بده..

آخه من شاهد شکستن یکی بودم تورو خدا خردش نکنید...

 

نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 19:55 توسط راضیه| |

 

سرور شعر من سلام چگونه ای خوش میگذره؟

ببخشیدا بازم شبا میرید کنار پنجره؟

 

ستاره ها که در میان بازم میرید نگا کنید؟

اون ستاره پرنورو بازم میرید صداکنید؟

 

کتاب حافظ میذارید پایین تخت کنارتون؟

فال میگیرین هنوز واسه مهر و وفای یارتون؟

 

از من بیچاره چی شب یه وقتایی یاد میکنید؟

بازم سر دیوونگیام دادو فریاد میکنید؟

 

حتما خوبید وگرنه به خیال من سر میزدید!

یه سر به این خرابه ی بی درو پیکر میزدید!

 

به سنت قدیمیا واسه شما زدم به چوب

الهی که همینجوری همیشه باشید خوب خوب

 

من چی بگم واسه شما فرقی نداره خبرم

همون جوری عاشقمو همونجوری دربه درم

 

به آبو آتیش میزنم تا شبا خوابم ببره

اما نمیشه  فکرتون از همه چی قویتره!

 

این افتخاره واسه من بیدار باشم واسه شما

فقط یه مشکلی که هست شما کجا و من کجا

 

عکستونو با اجازه دادم یه نقاش بکشه

اونکه ازش بر نمیاد اما نه ایکاش بکشه

 

اگه کشید قاب میکنم میذارمش بالا سرم

عکس شمارو میذارم لای گلای دفترم

 

حتما الان میخندیدو میگید عجب دیوونه ای

هر جوریکه شما بخواید بدون هیچ بهونه ای

 

عاقل بودم فایده نداشت گفتم بزار دیوونه شم

شاید واسه یبار شده قبول کنید بیاید پیشم!

 

پریشبا سوز می اومد پنجررو بسته بودم

ازدست هرچی آدمم تودنیا هست خسته بودم

 

درد دلم شروع شدو عکستون اومد روبروم

داشتید بهم گوش میدادید این یعنی اوج آرزوم!

 

عجب شبی.ابری زدو یکم گذشت بارون گرفت

ابر چشام این فرصتو دیدو دوباره جون گرفت

 

من بودم و عکس شما و یه عالمه رویای خیس

انگار یکی بهم میگفت هرچی میدونی بنویس

 

دستای من نمیتونست حتی مداد نگهداره

فقط یادم میاد نوشت شمارو خیلی دوست داره

 

مراقب چشمای ناز و روی ماهتون باشید

ببخشیدا مراقب طرز نگاهتون باشید!

 

اگه میشه دیگه شبا نرید کنار پنجره

لطفا بزارید واسه بعد تاکه تابستون بگذره

 

من قول میدم اگه بیاید شمارو اذیت نکنم

حتی دیگه تو نامه هام با شما صحبت نکنم

 

فدای اون لحظه ای که نامه رو بازش میکنید

خوش به حالش که اونو ناخواسته نازش میکنید!

 

 

نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 19:52 توسط راضیه| |

 

با فلبی شکسته به بارگاه عشق تو روی اورده ام...

اینک من به تو نیاز دارم،به محبت تو،به شنیدن صدای تو،

به نگاه جان بخش تو...

ایا ممکن است باران رحمت خود را از شوره زاره تشنه ی

قلب من دریغ نورزی؟

ایا ممکن است این ماهی کوچک دور ازابافتاده را به

دریای اغوش خود بپذیری؟ ایا ممکن است

بازهم اجازه دهی این رهگذرخسته و پریشان زیرسایه ی

درخت وجود تو بیاساید؟ ایاممکن است دست

در دست تو بگذارم  و از خوشه زارهای محبت و چمن زارهای

عشق بگذرم و سینه را از رایحه ی عطر

اگین گیسوان تو انباشته سازم؟؟؟

 ایا ممکن است......

نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 19:49 توسط راضیه| |

 

 

                                            

باز باران بود .............

 

وگم شدن در کوچه باغ ،وعطر اقاقی ها ،

ومن تند وبی پروا ،در غبار کوچه می دویدم ومی خواندم

سرود ،مبهم عشق را .......

....

ناگهان ،صدای بال فرشته ای مرا به خودآورد

 مثل زمزمه ی چشمه سار در بهاران،

همچون صدای طپش های قلبم اشنا بود

و ظهور سایه ی نور ،،،

ومن محو تماشا ی او،،،،،

مادرم بود ...

چادر سفید نماز  بر سر،

با سبدی دردست پر از گل سرخ

خودم را در اغوش گرمش رها کردم .

به رگ های ابی دستانش ،هزاران بوسه زدم .

نگاه روشنش ،چون خورشید بی منت

 بر روح سرگردان وجستجوگرم

تابید وتابید.

ومن سبز شدم ،از هر بهاری سبز تر ...

وپر شدم از  عشق وزیبایی ....................................عشق......

                                      

نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 19:29 توسط راضیه| |


Power By: LoxBlog.Com